و نتواند آن گونه که باید وجهه جهانی خود را در میان دوست و دشمن بازیاید، چه اتفاقی میافتد؟ نمونه بارز این مسئله هم اکنون در منطقه خاورمیانه به روشنی جریان دارد. خاورمیانه این روزها دستخوش تغییرگرایشی برجسته از جانب آمریکا به سوی قدرتهای دیگری است که این موضوع نه تنها در میان کشورهای عربی منطقه حتی از سوی اسرائیل، هم پیمان همیشه آمریکایی نیز مشاهده میشود. اسرائیل دیگر مدتهاست که به خواسته ابرقدرتی مانند آمریکا وقعی نمینهد. این روزها خاورمیانه را جریانی محرک و پویا فرا گرفته است که اگر این روال به این ترتیب ادامه پیدا کند به زودی شرق میانه زایشی دوباره را تجربه خواهد کرد.
توافق گفتوگوهای ملی لبنان در دوحه و آغاز مذاکرات صلح میان سوریه و اسرائیل با میانجیگری ترکیه هر دو نقاط برجستهای در تاریخ سیاسی خاورمیانه هستند که در کمتر از یک شبانهروز ساکنان کاخ سفید را غافلگیر کرد. این دو رویکرد به رغم ثبات و پایندگی عمیقی که برای اهالی خاورمیانه به همراه داشت آنچه که همواره بوش و سایر مقامات کاخ سفید در این منطقه دنبال میکردند مغایر بود. استقلال کشورهای خاورمیانه از نقش قیم و سرپرستمابانه همیشه آمریکا دیپلماسی جدیدی است که به تازگی در این منطقه جریان یافته است. مهمترین دلیل چنین رویکردی را میتوان در توجه اهالی خاورمیانه به منافع خود نسبت داد.
آنها که تا پیش از این سعی داشتند در هنگام تصمیمگیری برای مهمترین مسایل داخلی خود به پشتوانه حضور و توانایی آمریکایی وارد عمل شوند به تازگی با این واقعیت روبهرو شدهاند که بینیاز حضور آمریکا و سیاستهای دوگانه آن نیز میتوان به شکوه و عظمتی فراخور دست یافت. به زعم ناظران سیاسی افزایش قدرت ایران در منطقه و در مقابل کاهش هر روزه مقبولیت آمریکاییها در گستره جهانی توازن و تعادل قدرت در این منطقه حساس به وجود آورده است. چندی پیش رامی خوری کارشناس امور خاورمیانه با بیان این موضوع که حضور همه جانبه قدرتهایی مانند ترکیه، اسرائیل، ایران، سوریه و عربستان سعودی میتواند تا میزان قابل توجهی حضور آمریکاییها را تضعیف کند، به خوبی بر این موضوع صحه گذاشت که خاورمیانه به سیر تحولات کنونی در مسیر تضعیف آمریکا قدم بر میدارد.
توافق کشورهای عربی در دوحه مبنی بر حل تنشهای لبنان نمونه بارزی از دیپلماسی کلاسیک اعراب بود. در این میان قطر که در گرداب اختلافها و مصلحت جوییهای کشورهای عربی توانست نقش موثری را ایفا کند این روزها بر اساس همین شیوه دیپلماسی کلاسیک راه تسامح در همه تضادها و تعارضهای منطقه را به عهده گرفته است به طوری که نیکولا بانفورد در کریستین ساینس مانیتور نوشت: «قطر در حالی که با ایران رابطهای دوستانهای دارد بزرگترین پایگاه هوایی آمریکاییها در خلیج فارس را در خود جای داده است. قطر از یک سو با اسرائیلیها در تعامل است و از سوی دیگر در کشمکش میان اسرائیل و الجزیره رو به سوی مخالفان صهیونیست دارد. این همان سیاستی است که اعراب در سالهای اخیر در پیش گرفتهاند!»
انجام مذاکره میان سوریه و اسرائیل به وساطت ترکیه نیز نمونه دیگری از واقعگرایی سیاست خاورمیانه است. این واقعگرایی آنجا نمود دارد که هر گاه پای منافع و علایق مردم خاورمیانه در میان باشد دیگر هیچ نیروی خارجی حتی آمریکا هم حق دخالت در امور را نخواهد داشت. اختلاف میان آمریکا و اسرائیل در مورد سوریه نیز از سالها پیش نمایان شده بود. یکی از مهمترین زمینههای اختلاف آنها هم چگونگی تقابل با سوریه در ادعای ساخت رآکتور هستهای در جنوب این کشور با همکاری کرهشمالی بود. بوش که با این ادعا سعی در مقابله و فشار بر سوریه داشت و میخواست با انجام فعالیتهای اطلاعاتی بیشتر از این موضوع آگاه شود با تعجیل و حمله اسرائیلیها به این منطقه غافلگیر شد. چرا که بوش و سایر مقامات کاخ سفید خود نیز از دامنه حملات اسرائیل به سوریه وحشت داشتند. البته پیشبینی اسرائیل هم درست بود و سوریه به سبب تدبیر خاص بشار اسد در صدد انتقام از آنها بر نیامد.
آمریکا حتی در زمینه کانال گفتوگو با سوریه از طریق ترکیه نیز شک داشت اما اسرائیل بار دیگر تمامی حمایت این ابرقدرت رو به افول را نادیده گرفت و پا در مسیر مذاکره گذاشت. اینجا بود که تمامی حضور آمریکا در خاورمیانه به یکباره محو شد. اما با همه این اوصاف و بهرغم همه ناملایمیهای همپیمانان آسیایی آمریکا در خاورمیانه، بوش همچنان قصد عقبنشینی از این ورطه را ندارد. ایران بهانه خوبی هنوز برای حضور آمریکاییهاست که به زودی آخرین بهانه آنها به آخرین حضور در شرق میانه مبدل خواهد شد!
همشهری امارات